نگاهی کلان به شاخصهای مد و لباس
نویسندگان: عیسی کشاورز، مهدی محمودی تابستان 90
(تلخیص با اندکی دخل و تصرف)
با ارزیابی زندگی بشر و تحولات آن، میتوان مشاهده نمود که انسان از همان آغاز پیدایش، کوشیده است تا پوشش مناسبی برای خود تهیه کند.
لباس در زندگی روزمره انسانها نیز کارکردهای متنوعی دارد:
1-خود استتاری
2- تأمین امنیت فردی از جهت محافظت بدن در شرایط متنوع جوی
3- پاسخ به حس خودآرایی و زیبایی دوستی
4- معرفی هویت و تبیین جایگاه فردی و اجتماعی افراد
بسیاری از قدرتهای استعماری از این حربه برای نفوذ فرهنگی در ملت ها و در نهایت سلطه همه جانبه بر آنها استفاده کرده و میکنند.کشف حجاب در دوران رضاخان پهلوی و تلاش اروپائیان برای ترویج فرهنگ ابتذال در ایران از طریق مدها و الگوهای ضد اخلاقی پوشش غربی در پیش از انقلاب، گواهی بر این مدعاست.
مهمترین مسئله و چالش مرتبط با پوشش و لباس در شرایط کنونی، مساله مد است
پیدایش ظهور و افول مد، با همه سرعت آن معمولاً پنج مرحله زیر را شامل میگردد:
1) آفرینش و ایجاد مد 2) ارایه و معرفی مد 3) مردم پسند کردن مد، که این مرحله معمولاً با بمب باران اطلاعاتی و پرسش همه جانبه رسانههای جمعی صورت میپذیرد 4)تولید انبوه 5) پس از آنکه تقاضای جدید به اوج خود رسید، قوس نزولی تقاضا و زوال مد آغاز شد، با پیدایی مد جدید، مد قبلی از دور خارج میشود.
نظریه های فرهنگی مد
اگر مد را جلوه ایی از سبک زندگی بدانیم، ماکس وبر برخلاف مارکس، سبک زندگی را بیش از آنکه بر تولیدات استوار بداند، بر الگوی مصرف استوار میدانست. در نظر وی، مصرف فرآیندی است که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل میشود و بیانکننده تفاوت میان گروههای اجتماعی است. تفاوتها تنها ناشی از عوامل اقتصادی نیست. از بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی رفتاری و مصرف، غالباً با گرد آمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوی ارزشی و ذهنی همراه است.
از دیدگاه کروبر، مد در واقع تغییر برای تغییر است. یعنی هدف و غایت دیگری ندارد.
فلوگل می گوید:مد یک حرکت نیست، بلکه دو حرکت است؛ یکی اینکه افراد طبقه پایین را سوق میدهد که به افراد طبقه بالا شبیه شوند و دیگر اینکه افراد طبقه بالا را ترغیب می کند که وضع گذشته را رها کنند و نگذارند افراد طبقه پایین به آنها برسند.
این یعنی همان تفاخر و تکاثر و تجمل پرستی که در فرهنگ اسلام به شدت مذمت شده است.
مقام معظم رهبری در04/ 10/ 1370 می فرمایند:
«من با تظاهر به تجمل و تجملگرایى در حد معتدلِ کمِ ناگزیرش مخالفتى نمىکنم؛ لیکن اگر بنا شد که روند افراطى پیدا کند، چیز بسیار مزخرفى است. درلباس ، در آرایش، در زروزیورها و طلا و جواهرات، خانمها بایستى خیلى اهمیت بدهند که امساک بشود و بىاعتنایى به این چیزها انجام بگیرد، تا شاید إن شاء اللّه به درخشندگىها و زیباییهاى واقعىتر بیشتر توجه بشود، تا به این زیباییهاى ظاهرى.»
فلوگلمی گوید: باید این نیاز را در بافتی از چشم و هم چشمی جنسی و اجتماعی درک کرد. میان مد، افکار رایج و هویت زنان رابطه متقابلی وجود دارد.
وبلن می گوید: مد مختص طبقه بالای جامعه است که برای کسب درآمد مجبور به انجام کار نیستند. وقتی مد در سطح جامعه توسعه یابد، بوسیله طبقات پایینتر تقلید میشود. طبقات بالاتر نیز همواره برای حفظ موقعیت اجتماعی خود، صور جدیدی از الگوهای مصرف میآفرینند. «مد روز بودن» معیاری است که طبقه مرفه برای باز تولید جایگاه مسلط خود تعریف میکند.
وبلن، عرضه مد و تجمل گرایی را بعد از توسعه اقتصادی در اروپا، بیشتر در حوزه زنان میداند و معتقد است که طبقه ثروتمند، قدرت خود را از طریق زنان خود نمایش میدهند و به همراه توسعه اقتصادی، زنان موظف شدند به تدریج به جای رئیس خانواده مصرف کنند. در همین جریان، این اندیشه قوت گرفت که کار تولیدی آشکار، به خصوص برای زنان محترم، تحقیرآمیز است و زنان بیش از مردان طبقه خویش، باید به تن آسایی تظاهر کنند.تحت تأثیر این آداب، نظام اجتماعی امروز، زن را موظف میکند تا توانایی خانواده را در صرف هزینه به نمایش بگذارد. در شیوه طبقه مرفه، خوشنامی خانواده برعهده زن قرار دارد. بنابراین، صرف هزینه و تن آسایی تظاهری در حوزة عمل زنان قرار میگیرد.
جیمز ساموئل کلمن، مقوله مد را یکی از اشکال رفتار جمعی و مترادف با هوس میداند. هوسها در طول زمان، الگوی خاصی دارند، پدید میآیند، به آرامی رشد میکنند، کم کم نیرو میگیرند، به اوج میرسند وسرانجام رو به زوال میگذارند و از بین میروند. برخی از هوسها در یک چرخه همیشگی قرار دارند، بدین معنی که یک هوس یا مد پدیدار میشود و جای مد قبلی را میگیرد و به نوبه خود جای خود را به مد دیگری میدهد. در واقع سبک پوشاک فرد با توجه به واکنش دیگران انتخاب میشود، یعنی افراد به شیوهای لباس میپوشند که مورد پسند دیگران باشند.
به عقیده زیمل، مد هم میل به همرنگی با دیگران را ارضاء میکند و هم میل به جدایی و ممتاز بودن از دیگران را برآورده میسازد. فرد با پیروی از مد، هم خود را متفاوت و بدیع میسازد و هم جایگاه اکثریتی را که مانند او رفتار میکنند، بدست میآورد. بنابراین، مد پدیده اجتماعی خاص نظام سرمایهداری و مدرنیته غربی است که از یک سو، میل به همرنگی با دیگران و تأیید آنها و از سوی دیگر، با میل به ممتاز بودن، با مقولات فردی و خاص بودن ارتباط دارد. بنابراین اگر بخواهیم جریان اصلی مد را بهتر درک کنیم باید آنرا در رابطه با فرآیند مصرفگرایی قرن بیستم در غرب همراه سازیم که به طور کلی میتوان خصیصههای آن را در دو مورد زیر برشمرد:
- فرهنگ مصرفی:یعنی ارزشهای فرهنگی بیشتر در رابطه با مصرف تعریف میشود تا بوسیله دیگر ابعادی چون کار، شهروندی و جهان بینی مذهبی.
- فرهنگ مصرفی، فرهنگ جامعه مبتنی بر روابط بازار است. یعنی است که رفتارها و تعاملات انسانی از طریق بازارها جهت میگیرند، بازارهایی که روز به روز در حال گسترش هستند. در جهان کنونی، «بازار آزاد» به عنوان ویژگی یک جامعه خوب مطرح شده است و ادعا میشود که به شکل عقلانی، ثروت، کالاها، خدمات و آزادی انتخاب را به مصرفکنندگان عرضه میکند. واقعیت آن است که این عقلانیت، همان عقلانیت ابزاری متأثر از فرهنگ صنعت است که بوسیله سرمایهداران سودجو ایجاد شده و مدام دستکاری
این حوزه بیش از همه، زنان و جوانان را درگیر خود کرده است
در پدیدة مدگرایی که بازار رقابت جنسی را نیز به همراه خود خلق کرده است، زنان ناگزیرند برای رسیدن به امنیت، با زنان دیگر رقابت کنند. بر این اساس، زنان حتی اگر از روی هوا و هوس به پوشاکهای مد و لوازم آرایشی روی نیاورده باشند، فشار اجتماعی ناشی از این رقابت آنها را وادار به این کار میکند.
وقتی پایههای فرهنگ بومی جامعهایی دراثر تبلیغات گسترده سست شد، اموری چون خودکمبینی، احساس حقارت و در نهایت، خود باختگی فرهنگی پدید میآید، اموری که در نهایت، زمینهساز پذیرش عناصر فرهنگ بیگانه میشوند. با پذیرش فرهنگ بیگانه و گسترش عوامل زیر بنایی آن از جمله سکولاریسم، مادیگرایی، فردگرایی، خودشیفتگی و لذتجویی، بازار فروش کالاهای فرهنگی و مصرفی بیگانه در داخل رواج مییابد و بدینسان نیروی ابتکار، خلاقیت و مهمتر از همه هویت فرهنگی کشور مورد هجوم قرار گرفته و دچار بحران میشود. به تبع این امر، اعتماد مردم نسبت به اصول فرهنگی بومی از بین میرود و زمینه پذیرش فرهنگ بیگانه فراهم میگردد؛ به گونهای که بیگانگان با تبلیغ گسترده خود، پذیرش ارزشهای فرهنگی خویش را تنها از راه پیشرفت و سعادت افراد معرفی میکنند. در چنین شرایطی پایبندی به ارزشها و هنجارهای اجتماعی، «نماد انحطاط و جمود فکری» و پذیرش فرهنگ بیگانه، «نشانه پیشرفت و تمدن» تلقی میشود.
ادامه دارد...