تعیین روز نوروز 

بر خلاف آنچه که مشهور است و همه ی مردم نوروز را اولین روز بهار که همان نزول شمس به برج حمل است، می دانند علما با توجه به اهمیت این روز بر سر تعیین روز آن اختلاف کرده اند.

محقق حلی آن را  ابتدای نزول شمس به برج حمل (اول فروردین) می داند.[1]

علامه حلی نیز سخن محقق را می گوید.[2]

شهید ثانی در فوائد می فرماید: در تعیین نوروز اختلاف است و مشهور این است که ابتدای نزول شمس به برج حمل است که همان اعتدال بهاری و اول بهار است.[3] 

شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهرالکلاممی فرماید:

برخی مثل علماء هیات نوروز را روز دهم أیار (که مصادف با 22 اردیبهشت است) دانسته اند و برخی مثل صاحب کتاب الانوار نهم شباط (که مصادف با دوازدهم اسفندماه می باشد)گفته اند و برخی مثل ابن فهد در المهذب نوروز را روز نزول شمس در اول جدی (اول دی ماه) دانسته اند و برخی اول فروردین و برخی هفدهم کانون اول و دوم جدی (یعنی دوم دیماه) گفته اند. اما آنچه در زمان ما مشهور است همان اول فروردین است که روز انتقال خورشید به برج حمل است و مردم غیر آن را نوروز نمی دانند. به این قول علامه مجلسی پدر و پسر در کتاب حدیقه و زادالمعاد و شهید ثانی در روضه و فوائد الملیه و شیخ ابی العباس بن فهد تصریح کرده اند[4]. در ضمن این قول با روایت معلی بن خنیس هم سازگاری دارد که در آن روایت می فرماید:

یوم طلعت فیه الشمس، و هبّت فیه الریاح اللواقح، و خلقت فیه زهرة الأرض، و أنه الیوم الذی أخذ فیه العهد لأمیر المؤمنین (علیه السلام) بغدیر خم.

نوروز روزی است که خورشید طلوع کرد و بادهای بارور کننده وزیدند و گلهای زمین خلق شدند و روزی است که برای امیر المومنین در غدیر خم بیعت گرفته شد.[5] 

ابن ادریس:

علماء حساب و هیأت گفته اند که نوروز روز دهم ماه أیار است که آن ماه سی و یک روز است. اما نوروز و نیروز دو لغت اند؛ نیروز معتضدی روز یازدهم ماه حزیران (23خرداد) است و آن به خاطر این است که کشاورزان به معتضد عباسی از اخذ مالیات زود هنگام که قبل از برداشت محصول تابستان در نوروز از آنان اخذ می شده شکایت کردند و او نوروز را به روز یازدهم حزیران تغییر داد.[6] 



[1]  -ایضاح الفوائد، ج1،ص464.

[2]  -تذکرة الفقها،ج11،ص268.

[3]  -فوائد الملیه،ص71.

[4]  - رک: زاد المعاد،ص326. فوائد الملیه شهید ثانی،ص71. المهذب البارع ابن فهد حلی،صص191 تا 196.

[5] - جواهر الکلام،ج5،ص43.

[6]-السرائر، ابن ادریس،ج1،ص315.